طهورا طهورا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

طهورا عشق و امید زندگی

بدون عنوان

سلام عزیز دلم خوبی طهورا جان نمیدونی که دلم چقدر برات تنگ شده این برای اولین بار است که اینهمه ازت دورم اما چاره ای نیست مجبورم هر روز روزها را میشمارم تا 9 بهمن شود ومن امتحاناتم را بدم وبیام پیشت عزیز دلم عروسکی که بهت قول داده بودم برات خریدم و گذاشتم تو کمدم . بعضی مواقع که دلم برات خیلی تنگ میشه عکسهات نگاه می کنم یاد شیرین زبانیهات می افتم بغض می کنم وقتی با هام تلفنی صحبت می کنی آرام میشم همیشه میگی عمه جون درستو خوب بخون رفوزه نشی آبرو ی منو ببری آخه فربون آبروی تو برم گلم خیلی خیلی دوستت دارم از راه دور میبوسمت هزارتا مواظب خودت باش برای عمه جون هم دعا کن که امتحاناتم به خوبی بدم و با خیال راحت بیام پیشت.
26 آذر 1392

بدون عنوان

من در این دلواپسی ها نشسته ام تنها.... می خواهم با تو سخن بگویم.... می خواهم باز چهره ات را با همان لبخند کودکانه ببینم... می خواهم هر چه انتهایش به اسم تو و یاد تو ختم می شود... شعر هایم ناتمام ماندند... اسیر دلتنگی شدم من... و خواب مرا به رویای با تو بودن می رساند... کاش خیابان های شلوغ سهم ما نبود...  اما..غصه ای نخواهم خورد... اشکهایم را برای شانه های تو ذخیره خواهم کرد... حرف های ناتمامم را به روی دیوار قلبم حک می کنم و با دیدنت همه را تکمیل می کنم...  پاییز از راه می رسد و ما دوباره به بودن و رسیدن به انتهای جاده ی سرنوشت می اندیشیم...
22 آذر 1392

بدون عنوان

سلام گلم خوبی دلم برات خیلی تنگ شده الان ساعت 3:10 من تو دانشگاهم کلاس دارم خیلی خسته ام داخل اینترنت هستم گفتم تا استاد نیامده به وبلاگت سری بزنم دیروز که باهات صبحت کردم یه مقدار سرماخورده بودی تمام فکر و ذهنم دیروز بیشت بود گلم خیلی مواظب خودت باش دوستت دارم
15 آذر 1392

بدون عنوان

سلام گلم خوبی من دردسهام خیلی سخته همش تحقیق وخلاصه نویسی اصلا وفت سر خوراندن ندارم اما عشقم هر موقع بیام سایت دانشگاه اول به وبلاگ تو سر میزنم بعد میرم سراغ کارهای خودم دوستت دارم از ته قلبم  مواظب خودت باش وبرای موفقیت عمه ام دعا کن زودتر تمام بشه امتحاناتم بیام
12 آذر 1392

بدون عنوان

سلام عزیز دلم نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده اندازه یه دنیا این برای اولین باره که این مدت ازت دورم اما چاره ای نیست از تو مطمنم  چون همه مواظبت هستند اما من چی وقتی دلم برات تنگ میشه روزی چند بار عکستو بوس میکنم همش با خودم میگم امتحانات بدم برمیگردم پیشت حتی یه لحظه ام تنهات نمی ذارم دوری سخته مخصوصا ازتو مواظب خودت باش عمه جون از راه دور میبوسمت ...
10 آذر 1392

بدون عنوان

عزیز دلم سلام خوبی چند روز میشه که من امدم محمودآباد برای درس خواندن نمیدونی که دلم چقدر برات تنگ شده برای شیطونیهات برای شیرین زبانی هات برای خاله بازیهات خیلی تنگ شده از راه دور میبوسمت
7 آذر 1392

بدون عنوان

تولدت آغاز خوشبختی من و وجودت آرامبخش قلب من است بوییدنت یاد خدا را در دلم زنده میکند و نگاهت ترنم بهشت است،چه زیبا مرابا خدا صمیمی کردی با تو من به خدا رسیدم با تو من به معجزه ایمان آوردم تو بزرگترین معجزه ی زندگی منی . طهورا ب هترینم از خدا میخواهم هرچه برای بهترین بندگانش میخواهد برای تو نیز بخواهد و جایگاه تو را در ردیف عزیزترین عزیزان خودش قرار دهد. ...
3 آذر 1392

بدون عنوان

طهورای عزیزم سلام الان که دارم این مطلبو را برات می نویسم نتایج ارشد اعلام شده و من برای محموداباد مازنرران رشته مدیریت صنعتی قبول شدم خوشحال هستم که قبول شدم اما دل کندن از تو برام سخته نمی دونم که ایا می تونم تو این مدتی که نیستم دوریتو تحمل کنم عشقم فکر کردن تنها به یک لحظه تو را ندیدن داره داغونم میکنه تو این چهار سال که خدا تو را به ما هدیه داد همیشه با هم بودیم تو تک تک ثانیه های زندگیت توی خوشهات تو ناخوشهات تو تب کردنات تو شب بیداریهات همیشه همرات بودم شاید باورت نشه من حاضرم سختیرن مشکل برام پیش بیاد اما تو همیشه سالم زنده باشی .عزیز دلم من به قدری به تو وابسته ام که خدا خودش میدونه الانم باید هفته دیگه برم سر کلاس از تو مطمنئم چو...
1 آذر 1392
1